قدیما برف که میومد...

اتوبوس که از دور میومد یه حسه خوبی بهم میداد... دودی که توی سرما بهتر دیده میشد حس گرما بهم میداد:) دوسداشتم من بجای راننده بودم و تا شب مسافرکشی میکردم!

توی اتوبوس که میرفتم میدیدم کفِ ماشین خیس شده و همه دارن از سرما یخ میزنن ! آها، همیشه راننده اتوبوس درِ جلورو توی سرما باز میزاشت و این حرص بقیه رو درمیاورد!

ولی من گرمم بود و حس میکردم چون برف میاد همـــــه دنیا خوبن...

یادمه بعضی وقتا فکر میکردم بزرگ که شدم یه فیلمی بسازم که یه اقایی توی خیابون قدم بزنه زیر برف و توی مسیر درازی که داره اتفاقای جالبی برای بیوفته و درباره همه اون اتفاقا حرفای فلسفی ای بزنه...

الان 6/7 ساله از اون روزای برفی میگذره...

هنوزم برف میادا! ولی نمیدونم چرا دیگه راننده اتوبوس راننده قدیم نیست...دخترا چرا فرق کردن...چرا هرچقدرم که میپوشم باز هوا سرده!

چرا حس میکنم همیش زیرِ دوربین کسی به جز اون بالایی هستم و خجالت میکشم از رفتارای بچگی...

الان هروقت و هرچقدرم که برف بیاد دنیای اکثر آدما هنوز سیاهه...

۱ لایک :)
سایت عاشقی ۰۳ آذر ۹۵ , ۱۷:۰۷
عالـــی هستن نوشته هات

نظرای شماس که من دل به تایپ کردن میدم :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا کلبه خاطرات منــه منی که 16 سالمه و اندازه 160 سال طعم دنیا را چشیده ام...
اگر مرادنبال میکنی خاطرات تلخم را بخوان... من به دوستی که حرف دلم را گوش نسپارد نیاز ندارم...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان