7 روزه شدنه خاطراتم:)

هفت روز خوب یا بد گدشت :) دوازده خاطرهـ خوب یا بد گذشت...

بعضی ها بدردتون خورد و بعضی آهم چرتـــی بیــ+ــش نبود:)

روز ها خیلی سریع میگذره،سریع تر از اونی که فکرشو کنــی!چشم به هم میزنی و میبینی من تولد 1 سالگی دفترچه خاطرت و 17 سالگی خودمو جشن گرفتم:) قدر این روزارو باید بیشتر بدونیم

مـــیمــــ نوشــت

۰ نظر ۲ لایک :)

شروع ای به امید پایان پیدا نکردن

بخب اره میدونم همیشه شروع سخته ، سخته و مغزت هنگ میکنه ولی بزارید... بزارید هولم نکنید چند ستری بنویسم 
بابام میگه مغز شما دهه 70 . 80 ها یکمی پوکه ! نیمدونم راست میگه یا  دروغ ولی من خیلی داغونم :(

یهویی به سرم میزنه بیام و لپ تاپو روشن کنم و تا صبح درباره خاطرات تلخ و شیرینم بنویسم ولی دست به تایپ که میشم

حس و حال همچی میره و سریع لپ تاپو خواموش میکنم.

اره دیگه بابام راست میگه مغزای ما یکمی پوکه

۰ نظر ۱ لایک :)
درباره من
اینجا کلبه خاطرات منــه منی که 16 سالمه و اندازه 160 سال طعم دنیا را چشیده ام...
اگر مرادنبال میکنی خاطرات تلخم را بخوان... من به دوستی که حرف دلم را گوش نسپارد نیاز ندارم...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان