درحواشیه حال بد و خوب مــن
یک وقتایی هست حالت بده و حس هیچیو نداری! مثلا نشستی تو کلاس درس و خوابتم میاد فقط میخوای کلاس تموم بشه و بری خونهـ
یهو به فکرت یه خبر خوب میرسه و میگی اویل مثلا فردا میخوام برم اینجا و انرژی میگیری
آخـ کهـ اون موقع چقد خوبهــ بعد چند دقیقه اون موضوع هم برات عادی میشه و باز کسل میشی...
اینجا از حوالیه حال بد و خوبم مینویسم...
اولین در حواشیه عــه مــن
آذر95
بعد از پایان امتحان اومدم که روی میزخودمو بشینم و وسایلم رو بریزم توی کیفم کــهـ یکی بچه ها با سـر اومد تو بینی مو منم که جــوشی یه دعوای بد راه افتاد
اومدنی مدیرِ هنرستان اومد و گفت فردا با یکی از اعضا خوانوادت نباشی خودتم نیا!
اخه اینجوری که اینا قضاوت میکنند میخوان بهـ کجا برســن ، بعدشم بعد امتحانا میخوایم بریم مشهد و الان تو حواشیه حال خوب و بدم هستمـــ :)(:(